..: شیدایی :..

هنر تجلی شیدایی است و شیدایی، هر چه هست در عشق است. مسیحای عشق است که روح شیدایی در پیکر هنر می‌دمد و اگر نباشد این روح، هنر نیز جز جسدی مرده بیش نیست...

هنرمند باید اهل درد باشد و این درد نه تنها سرچشمه زیبایی و صفای هنری بلکه معیار انسانیت است. سیدمرتضی آوینی

و درباره من ...

"نیست از من اثری.. هر چه بگردم.. چه کنم؟

لیک در کوی تو چون نیست شدم.. هست شدم"
__________________________________

مجموعه ای از بازی های گرافیکی ،‌تراوشات ذهنی و
عکس نوشت ها

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

راه را گم کرده‌ایم...

شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۴ ب.ظ
ph:mohammad hasan SaLaVati


بیقراریم و تو را -دلخواه را- گم کرده‌ایم

شیشه‌ای از عطر «بسم الله» را گم کرده‌ایم

در پی خود می‌رویم اما نمی‌بینیم و نیست

یوسفا! سنگی... نشانی... راه را گم کرده‌ایم

سرنوشتی نیست ما را؛ باز هم از بخت بد

راه را پیدا ولیکن چاه را گم کرده‌ایم

وین شب قدر آمده‌ست از راه، اما حیف که

ذکر «یارحمن و یاالله» را گم کرده‌ایم

قلب ما از سنگ بوده، هست، خواهد بود تا...

تا دعای مستجاب «آه» را گم کرده‌ایم

برکه‌ایم؛ ای کاش می‌بودیم مردابی بزرگ

ما که با هر سنگ کوچک ماه را گم کرده‌ایم




...

شعر از دوست عزیزم جواد شیخ الاسلامی

...

خیلی گران تمام شد

چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۲ ب.ظ
ph:mohammad hasan SaLaVati



" خیلی گران تمام شد این آب خواستن

یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت "





حریم تو ، سر و دل ما

چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۰ ب.ظ

ph:mohammad hasan SaLaVati


" به حریم تو با پا که نه بلکه باید سر را روی دست گرفت و با دل وارد شد ... "




____________________

آیین پیاده روی زائران حرم سیدالشهدا | از نجف اشرف تا کربلا

نیمه شعبان ، 1434

 

ناتوان شده ام ...

چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۹ ب.ظ

ph:mohammad hasan SaLaVati




" زبانم عاجز است .... چگونه جبران کنم این همه خوبی را ... "



____________________

آیین پیاده روی زائران حرم سیدالشهدا | از نجف اشرف تا کربلا

نیمه شعبان ، 1434

باید فریاد زد ...

چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۸ ب.ظ
 
ph:mohammad hasan SaLaVati


"باید فریاد زد .... دوستت دارم ..."




____________________

آیین پیاده روی زائران حرم سیدالشهدا | از نجف اشرف تا کربلا

نیمه شعبان ، 1434

من و این جاده ...

سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۲۳ ب.ظ

ph:mohammad hasan SaLaVati

للحق

سلام

 

"بازگشتم از سفر ... باز دوباره روز از نو ، روزی از نو "


***

خانه پیرزن ته کوچه
پشت یک تیر برق چوبی بود
پشت فریاد های گل کوچک

واقعا روزهای خوبی بود
پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر
منتظر بود در زدن ها را
دم در می نشست و با لبخند
جفت می کرد آمدن ها را
روضه خوان محله می آمد
میرزا با دوچرخه آهسته
مثل هر هفته باز خیلی دیر
مثل هر هفته سینه اش خسته
"ای شه تشنه لب سلام علیک"
ای شه تشنه لب...چه آوازی

زیر و بم های گوشه ی دشتی
شعرهای وصال شیرازی
می نشستیم گوشه ی مجلس
با همان شور و اشتیاقی که...
چقدر خوب یاد من مانده
در و دیوار آن اتاقی که -
یک طرف جمله ی"خوش آمده اید
به عزای حسین"بر دیوار
آن طرف عکس کعبه می گردد
دور تا دور این اتاق انگار
گوشه گوشه چه محشری برپاست
توی این خانه ی چهل متری
گوش کن! دم گرفته با گریه
به سر و سینه می زند کتری
عطر پر رنگ چایی روضه
زیر و رو کرده خانه ی اورا
چقدر ناگهان هوس کردم
طعم آن چای قند پهلو را
تا که یک روز در حوالی مهر
روی آن برگ های رنگا رنگ
با تمام وجود راهی کرد
پسری را که برنگشت از جنگ
هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز
پستچی نامه از عزیز نداشت
کاشکی آن دوشنبه ی آخر
روضه ی میرزا گریز نداشت
پیرزن قطره قطره باران شد
کمی از خاک کربلا در مشت
السلام و علیک گفت و سپس
روضه ی قتلگاه اورا کشت

 
تاهمیشه نمی برم از یاد
روضه ی آن سپید گیسو را
سالیانی است آرزو دارم
کربلای نرفته ی او را


___________________

پ.ن.1: بودم به یاد همگی تان ... خواستم از خدا ، آنچه می خواهید را ...

پ.ن2: شعر از  حمیدرضا برقعی